زوج عجیب: داستان یک بانو و یک مادیان در اندلس در دهه 1960

Anonim

پنلوپ چتوود

زوج عجیب: یک خانم و یک مادیان در اندلس در دهه 1960

اسراف یک امتیاز کلاسی است که برای افراد ثروتمند و همچنین تی شرت سفید برای زنان لاغر مناسب است. متاسفم، اگر موضوع شما متوسط مالی است، "عجیب" شما را "آمارا" خواهد کرد . اما اگر مادرزادی خوبی دارید (و انگلیسی برای اضافه کردن توهین به آسیب) ساندویچ خیار، زنا، جین، اسب سواری، احساسات حیوانات، موهای رنگ نشده، کلاه اسکوت، و فروتنی به عنوان یک تجربه، آنها مانند ابریشم خواهند افتاد...

متناسب با مشخصات پنه لوپه چتوود ، نویسنده و قهرمان داستان دو بانوی میانسال در اندلس ، کتابی که به دلایل مرموز هرگز به اسپانیایی ترجمه نشده است و نثر آن جذابیت، کنایه و شکوه بریتانیایی را به همراه دارد.

دو بانوی میانسال در عنوان هستند پنه لوپه چتوود، تنها دختر فیلد مارشال لرد چتوود ، همسر شاعر برنده جایزه سر جان بتجمن و دوست بزرگ بروس چتوین. Y… مارکیز, مادیانی که دوک ولینگتون به او قرض داد برای گشت و گذار در مناظر وحشی اندلس در سال 1961.

در بلوک های مزرعه ایلورا پنه لوپه که متعلق به دوک است، نریان های عربی را تحسین می کند، اما در نهایت کوهی که برای سفر او در نظر گرفته شده، یک کوه خواهد بود. مادیان خلیج با خون اسپانیایی که او احساس می کند بسیار با او همذات پنداری می کند. مارکیزا جنسیت یا نژاد مناسبی نداشت، اما اهل غذا خوردن نبود و از مزارع علوفه استفاده میکرد. من قبلاً دوازده ساله بودم که کم و بیش معادل 51 سالگی من در سن اسب است. ما هر دو خانم میانسال باوقاری بودیم”.

در کیسه های زین مارکیزا، لیدی بتجمن یک میسل حمل خواهد کرد ، ترجمه انگلیسی دن کیشوت، نسخه شومیز رساله دعا و مراقبه سنت پیتر آلکانتارا ، کاغذ و پاکت نامه برای نوشتن نامه، دفترچه یادداشت، نقشه، یک بطری آب گرم، دو عدد پیژامه، یک لباس زیر، دو پیراهن، یک ژاکت سبز رنگ، یک دامن ترگال خاکستری که در یک جوراب کهنه پیچیده شده است، دو جفت جوراب ساق بلند، دو جفت جوراب، چهار دستمال، کرم صورت، پودر آرایش و کفش.

چگونه توانست آن همه چمدان را در کیسه های زینتی مارکیزا حمل کند این یک راز است که آن انسان های فانی که هرگز سوار بر اسب از سرانیا د روندا سفر نکرده اند. (و ما یک ناتوانی آشکار برای بستن چمدان عملگرایانه داریم) نمی توانیم تصور کنیم، اما حقیقت این است که بله، خانم بیش از یک ماه را تنها گذراند - با مادیان، کیسه های زین و دامن ترگال خاکستری اش - که در آن گم شده بود. همه در جادهها، اقامت در مسافرخانههای ساده و «بررسی» تودههای شهری که با ارادت فراوان به آنها میرفت.

پنه لوپه می نویسد: غوطه ور در قلب روستایی اندلس من پیشرفت زبانی خود را با موعظه هایی که گوش می دادم اندازه می گرفتم . اولی، تحویل داده شد چوریانا در ابتدای اکتبر، برای من غیرقابل درک بود. اما در پایان نوامبر، پس از یک ماه تنهایی، توانستم موعظه عالی را درک کنم و از آن لذت ببرم، که ویژگی عالی زندگی کلیسای اسپانیاست: موعظه های انجیلی که 30 تا 40 دقیقه طول می کشد.

را امر دینی هم در زندگی او و هم در داستان ضروری است زیرا لیدی بتجمن یک مسلمان بود . به این معنا که او به عنوان یک زن انگلیسی خوب، عجیب و غریب و از طبقه بالا، کاتولیک نبود و با استفاده از حق خود در ترجیح دادن پاپ رم به ملکه انگلیس، مسلمان شده بود. دلیل کافی برای اینکه شوهرش در سال 1948 از او جدا شود (اما هرگز طلاق نگرفته اند).

همه جامعه بالا فکر می کردند که توافق متمدن بسیار معقول است و از آن به بعد سر جان بتجمن دوست عزیزی داشت که او را تا بستر مرگ همراهی کرد, لیدی الیزابت کاوندیش (بانوی منتظر شاهزاده خانم مارگارت)؛ و پنه لوپه هر کاری می خواست انجام داد، که اساساً همین بود به هیمالیا سفر کنید و اینجا، آنجا و آنجا سوار شوید.

پنلوپ چتوود در سال 1984

پنه لوپه چتوود در سال 1984

زن انگلیسی در تور اندلس انفرادی خود اعتراف می کند نیاز فوری به دنبال کردن تمام مسیرهای کوچکی که در طول راه پیدا کرد فقط برای لذت بردن از دیدن اینکه آنها به کجا می رسند. و معتقد است که آن مسیرهایی که به عنوان "بسیار بد" طبقه بندی شده اند، تنها راه هایی هستند که ارزشمند هستند.

هر بار که وارد شهری می شوید، بچهها به دنبال او میآیند که انگار پیپر هملین از راه رسیده است . در یک مورد، پسری از یک پنجره بلند بالا می رود تا صبحانه خوردن او را تماشا کند و هر حرکت خود را برای جمعیت منتظر پخش می کند. «زن می خورد! زن می خواند! زن می نویسد!» . تا اینکه پنه لوپه از جاسوسی شکایت کرد و پسر فریاد زد: "زن صحبت می کند!".

فراز و نشیب ها بدون توقف یکی را دنبال می کنند. من قصد داشتم به یک شهر کوهستانی کوچک به نام بروم بدمار در آن سوی دره، اما میتوان انتظار داشت که گم شوم، زیرا در حال ورود به حوزه نفوذ دشمن بزرگم، رودخانه شیطانی گوادالکیویر بودم.» و بله، دوباره گم شده است.

همدردی او برای زندگی ساده و توانایی او در برقراری روابط با افرادی که ملاقات می کند دوست داشتنی است ، از آنجایی که با وجود او اسپانیایی ماکارونی او با همه "گفتگوهای دلپذیر" دارد: از دوست پسر کولی یک زن انگلیسی به نام پیتیری گرفته تا پرستاری که به او آمپول پنی سیلین می دهد.

بارها و بارها پنه لوپه توانایی طبیعی و انگلیسی را نشان می دهد از "شرایط ابتدایی" و ناراحت کننده اقامت خود لذت ببرید (مخصوصاً وقتی باید کنار اسب ها خیالش راحت شود) در عین حال که از آنها شاکی است. خوب، او از سوپهای ماهی قدردانی میکند (اما آنها را در قابلمهها میاندازد)، به گربهها زیر میز غذا میدهد تا ساردینها را رد نکنند و فکر میکنند که « اسپانیایی ها استعدادهای زیادی دارند، اما لوله کشی یکی از آنها نیست آره". عبارتی که 50 سال بعد احساس می کنم کاملاً با آن یکی شده ام.

تنها اما... اظهارات ستایش آمیز او نسبت به فرانکو، که دیدن دیکتاتوری اش در اوج اشرافی اش برایش دشوار بود. . بقیه… یک ظرافت مختصر که ما به ناشر اسپانیایی (؟ اختلال? ¿خط افق ?) ترجمه و انتشار در یک تاخت. برای کسانی که نمی توانند صبر کنند دو بانوی میانسال در اندلس توسط Penelope Chetwode در Kindle در دسترس است.

زوج عجیب: داستان یک بانو و یک مادیان در اندلس در دهه 1960 15355_4

"دو بانوی میانسال در اندلس"

ادامه مطلب