سوررئال ترین داستان های هتل که توسط پذیرش آنها نقل می شود

Anonim

صبح بخیر امروز چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟

"صبح بخیر، امروز چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟"

آنها از ما استقبال می کنند یک لبخند هر ساعتی که باشد، هفت بار برای ما توضیح میدهند که منطقه کجاست صبحانه ها برای ما دنبال تاکسی می گردند، برایمان میز رزرو می کنند، تلاش می کنند تا اقامت ما را فراهم کنند بیاد ماندنی.

ما درباره ی ... صحبت میکنیم پذیرش ، آن فرشتگان نگهبان اقامتگاه هایی که شعارشان این است "ببین، بشنو و ساکت شو" . اما این بار موفق شدیم آنها را وادار به صحبت کنیم، قلب هتل کوچک خود را به روی ما باز کنید و داستان ها را برای ما تعریف کنید دیوانه تر که در حین مراقبت از ما زندگی کرده اند. و نه، مهم نیست چقدر دیوانه به نظر می رسند، آنها اختراع نشده اند...

مراقب کارهایی که در هتل ها می کنید باشید...

مراقب کارهایی که در هتل ها می کنید باشید...

بهترین شب زندگی شما

"یک بار در یک هتل 4 ستاره ساحلی، همسر یکی از مشتریان برای گذراندن شب به دلیل نمیدانم به هتل مقابل رفت. اگه بتونم به یه دختر زنگ بزنم چی؟ . به او گفتم بهتر است جایی برود، گفت بله، فکر خوبی بود. به این ترتیب، اگر زن نظر خود را تغییر داد و برمیگشت، او دستگیر نمیشد. برایش تاکسی گرفتم و وقتی برگشت (در عرض نیم ساعت) او مرا در آغوش گرفت و 50 یورو و به من گفت که این بهترین شب زندگی او بوده است... و اگر همسرش را دید، به او بگو که برای نوشیدن آبجو بیرون آمده است."

فقط موارد ضروری

"هتل 4 ستاره در مرکز بارسلونا. خانمی کاتالان در اواسط پنجاه سالگی با La Vanguardia و کیف دستی اش وارد بوفه می شود... و نه چیزی بیشتر . خیلی خوشحال بود، برهنه بود و از اینکه برای صبحانه نگذاشتند داخل شود، تعجب کرد. در پایان به اتاق رفت، اما کارتش برای ورود از حالت تنظیمات خارج شده بود، بنابراین برهنه به پذیرایی برگشت..."

تبلیغات گمراه کننده

«فکر میکنم سوررئالترین اتفاقی که برای من افتاد این بود که دیدم چگونه یک را گذاشتند برگه مطالبات چون پرده ها نبودند همان رنگ از آنهایی که در کاتالوگ دیده بودند».

و بگو شب چطور بود...

و بگو شب را چگونه گذراندی...؟

صفر در جغرافی

به یاد دارم که در هتلی در فوئرتونتورا که در آن کار میکردم، عدهای انگلیسی وارد شدند که فکر میکردند در پورت آونتورا رزرو کردهاند... و همچنین دیگرانی را به یاد میآورم که از من میپرسیدند آیا مرز با مراکش خیلی دور است یا نه...»

یکی دیگر را لایک کنید

"وقتی در یک هتل 5 ستاره در ساحل کار می کردم، یک موقعیت سورئال را تجربه کردم: از طریق یک "عامل" رزرو دریافت کردیم که به ما اطلاع داد مشتری او برای عموم شناخته شده است (و بله، او بسیار شناخته شده و مشهور بود. ) به عنوان یک درخواست خاص، درخواست کرد مانند یک مشتری عادی با شما رفتار شود . ما موافقت کردیم، بنابراین او را تا ساعت چهار بعد از ظهر روز ورود به اتاق منتظر گذاشتیم، در بدو ورود او را شارژ کردیم و قرار گذاشتیم او ساعت دوازده بیرون بیاید. به عنوان یک مشتری دیگر، بیایید برویم. با این حال، دو روز بعد شکایتی از «نماینده» دریافت کردیم که در آن او به ما گفت که مشتری X بسیار ناراضی است، زیرا به نظر میرسید هیچکس نمیداند او کیست، زیرا او منتظر ماند و تحت درمان «معمول» قرار گرفت.»

اینگونه است که حساب ها بیرون می آیند

"یک ماه در ماه جولای، رئیس سابق من به هیچ یک از کارگران سه هتل خود حقوق نداد (حساب کنید: حدود 90 کارمند، هر کدام حدود 1000 یا 1200 یورو). با تردید از اینکه شوهر عزیزش یک پورشه جدید به او داده است که اگر بخواهیم آن را ببینیم ... کسی برای دیدنش پایین نیامد ".

اطلاعات طبقه بندی شده

"هتل 4 ستاره در مرکز شهری کم و بیش 90000 نفری، یک مشتری، یک کارآموز حرفه ای، از نظر ظاهری بسیار شیک و ثروتمند، هر چند هفته یک بار می آمد. تنها . از من یک کاغذ خواست تا مطلب مهمی بنویسم. دقایقی بعد، با صفحه ای پر از نشانه و خط خطی، نه حتی یک حرف و کلمه، بازگشت. به سادگی خراش و امضای خود را. او مرا مجبور کرد آن را با فکس به آژانس X Corte Inglés ارسال کنم. حتی به گزارشی که ارسال شده بود نیاز داشتم. و وقتی کامل شد، از من میخواهد آن را در خردکن خراب کنم، زیرا خیلی مهم بود. اتاق به هم ریخته بود، رنگ در سینک، لاک ناخن روی ملحفه ها، فنجان ها و لیوان های پر از ته سیگار و ده ها بطری کوکاکولا (او در همان روز ده بطری کوکاکولا سفارش می داد، و هرگز چیزی را نمی خواست. حذف شد). اما او خوب بود ".

با من مثل یکی دیگه رفتار کن...

"با من مثل یکی دیگه رفتار کن..."

تبدیل ناموفق

"هتل 4 ستاره در بارسلون؛ مشتری فرانسوی از من پرسید که کجا می تواند پول مبادله کند، زیرا او فقط یورو فرانسوی دارد..."

ابتدا سفارش دهید

"بعضی از دختران بریتانیایی از من دعوت کردند تا در استخر هتل سه نفری داشته باشیم. آنها به آنجا رفتند و از من پرسیدند که آیا می توانند حمام کنند. من به آنها گفتم نه، زیرا حمام کردن در شب مجاز نیست. آنها به من گفتند که پس از آن، آنها می توانند حمام کنند. در تراس، کنار استخر می ماند، بعد از مدتی به من زنگ زدند؛ آنها در آب بودند و مرا تشویق کردند که داخل شوم و به من گفتند که قرار است خوش بگذرانیم در حالی که هر کدام را بوسیدند و لمس کردند. جواب دادم که شریک دارم و دارم کار میکنم یا دو دقیقه دیگه از استخر بیرون میرن یا باید اقدام کنم. آنها مرا نادیده گرفتند ".

گاهی مرده را می بینم

«یک بار، در هتلی در بنالمادنا کاستا، یک مشتری به من گفت که اتاقش او را ترسانده است. پس با پتو و بالش به پذیرایی رفت و کنار من خوابید ".

چه کسی است

"سوررئال ترین اتفاقی که برای من افتاد در سال 1998 اتفاق افتاد، زمانی که من در یک هتل آپارتمان 3 ستاره ساحلی کار می کردم. ما یک زوج خارجی در اتاقی داشتیم که ماه عسل خود را جشن می گرفتند و یک روز صبح آنها با ماشین کرایه ای Y برای رانندگی بیرون رفتند. آنها برنگشتند . حوالی شش بعد از ظهر، گارد ملکی با ما تماس گرفت تا در مورد آنها اطلاعاتی را جویا شود. آنها در یک سانحه رانندگی بودند و هر دو فوت کرده بودند.

فردای آن روز زنی از آلمان با ما تماس گرفت و خود را همسر مرد داخل ماشین معرفی کرد. به همسرم گفتم: زن مرده با من تلفنی تماس می گیرد! ما سنگسار شده ایم. "ام... اوم... شما همسر آقای تال هستید؟ آیا نام شما تال است؟ دادهها همزمان شد، بنابراین به او گفتیم که باید با گارد ملکی تماس بگیرد. اتفاقی که افتاد همین بود شوهرش مخفیانه با دختر دیگری به اسپانیا آمده بود ، با تمام داده های خود به عنوان همسر خود ظاهر می شود. تصور کنید... کنسولگری آلمان در حال پردازش گواهی فوت بود..."

ادامه مطلب