نامه عاشقانه به شهرهای بزرگ

Anonim

چی آره چی شهر برای من است . زیرا اینجا شما هیچکس نیستید و می توانید هرکسی که بخواهید باشید.

زیرا شهر جزیره ای است که هرگز به پایان نمی رسد و نوجوانی که مانند آدامس کشیده می شود. زیرا در اینجا یقین، آنهایی که منصفانه است. و بوسه ها، هرج و مرج. و شنبه شب ها را می توان چهارشنبه نیز نامید. و ظهرها از نیشکر آبجو و سیخ تورتیلا ، لطفا. اما آبدار، همیشه آبدار.

ابریل زامورا بازیگر در تصویری از فصل 3 همه چیز دیگر

ابریل زامورا (دافنه) هر چیز دیگری را در شهر بزرگ کشف می کند.

زیرا جنگل آسفالت شرط بندی وحشی است که گاهی قانون آرزوست، گاهی چه کرده ام که سزاوار این باشم و گاهی می دانی، همه چیز دیگر . یعنی سری از آوریل زامورا ، جایی که گروهی از سی و چند ساله آنها احساس میکنند در زندگیهای پرمخاطرهای گرفتار شدهاند که هیچ شباهتی به آنهایی که در رویاهایشان داشتند نیست، و با این حال به آن شهر بیکران با این ایمان میچسبند که فردا روز دیگری خواهد بود و فردا روز دیگری خواهد بود. چوب تورتیلا و فردا یک ماجراجویی دیوانه وار دیگر و یک دست انداز دیگر و خنده های دیگر بین دوستانی که عیب های شما را از بالا تا پایین می دانند آنها می خواهند شما عصبانی شوید.

از آنجا که شهر، مانند همه چیز دیگر ، هست یک ترن هوایی از احساسات و الف پازل هویت ها . چون روح شهر برای ترسوها ساخته نشده است. و شما می دانید. چون اینجا هیچ کس در کمد جا نمی شود . و شاید پسر عمویت شما را نفهمد و به شما بگوید که اگر جمعیت زیادی در شهر وجود دارد، اگر قیمت اجاره خانه ویرانگر است، اگر تنها هستید ... اما چیزی که او نمی داند این است که که در شهر به خانواده قبیله می گویند . و قبیله یک خانواده برگزیده است که شما زندگی می دهد.

عکس از قسمت سوم همه چیز دیگر در HBO Max با بازیگران اصلی.

زنده باد قبیله، به خصوص زمانی که آن قبیله ای است که ما انتخاب می کنیم.

چون در شهر یک نوار باز از پوست و خز وجود دارد . و شما لینک ها را اختراع می کنید و گاهی اوقات نامی ندارند. و آن؟ زیرا اینجا شما بدون سوال . یا بهتر است، زیرا شما می خواهید به سوالات هر طور که می خواهید پاسخ دهید، زیرا یک بار برای همیشه آن انسجام را درک کرده اید. این یک فضیلت بسیار بیش از حد ارزیابی شده است. . چون دوست داری پیک نیک بری، می دونم، ولی تو شهری تر از چراغ راهنمایی هستی و گواهینامه رانندگی هم نداری و نیازی هم نداری.

و برای چه، بله شهر آن است که آن را قدم بزنی و هرگز تمامش نکنی اگر قرار است شهر با تاکسی بدوید و با ظرافت بازوی خود را بالا ببرید و مانند کسی که زمان را متوقف می کند و برایش دعا می کند چراغ سبز ماشین های موجود را به صدا درآورید. سنت جود تادئوس ، که الگوی علل محال است. زیرا گاهی اوقات شهرها برای شما اینگونه به نظر می رسند، علل غیرممکن و جبران ناپذیر پر از انتظارات و قلب های آدرنالین.

چون از اینجا اعتراف می کنم و پنهان نمی کنم، این شهر بود که مرا ساخت دیوانه تاکسی و به من زرق و برق صبحانه با الماس آن را به من می دهد یک چورریای سنتی . و چند تشویق لطفا، با شکلات سوزان غلیظ ، که با خماری بدن از من می خواهد همه چیز بسیار شیرین و شکر اضافی.

و این درست است، اعتراف می کنم، گاهی اوقات در مترو هیپسترها ما مانند حباب رفتار می کنیم. ما وانمود می کنیم که همدیگر را نمی بینیم یا نمی شنویم، وانمود می کنیم که توسط جمعیت احاطه نشده ایم، اما اگر اشک بریزید همیشه کسی در کنارت خواهد بود تا یک کلینکس را بیرون بیاورید و بازوی خود را با فروتنی سخاوتمندانه لمس کنید.

زیرا گاهی اوقات به نظر می رسد که مردم مکث می کنند، اما این درست نیست . و این است که شهر برای من است، زیرا، مانند بلانش دو بوآ در اتوبوسی به نام هوس من همیشه به مهربانی غریبه ها تکیه کرده ام. زیرا در اینجا صاحب بار طبقه پایین همیشه قبل از من می داند که تاریخ Tinder من است یا تاریخ Tinder من نیست. زیرا من را می شناسد . زیرا برای شناخت یکدیگر نیاز دارید میل بیشتر از زمان و شهر پر از مردمی است که زندگی را می نوشند زیرا پس فردا جای دیگری خواهند بود.

ابریل زامورا در تصویری از فصل سوم همه چیز دیگر

بارها، چه مکان هایی (جایی که قرار است با شما بهتر رفتار کنند).

و چون امروز برای تو، فردا برای من . مثل همسایهام، ویولونیست بازنشسته، که هر بار که به قلب توخالی یک مرد خوشتیپ برخورد میکنم، یک کاسه عدس برایم میآورد. و من به شما اطمینان می دهم که او چیزهای خود را در مورد مردان خوش تیپ می داند. زیرا احساسات او بین Rocío Jurado، Rachmaninov و آتش نشان ها تقسیم شده است.

چون اینجا همه پیشخدمت ها بازیگر هستند و تحویل دهندگان شاعر. چون امروز شراب شیرین افسنطین و فردا ابسنت و بعد از همه سبک، بسیار سبک، و جرات نکنید از من ثبات بخواهید زیرا من هستم سم زدایی . چون گاهی عدس و فردا رامن . زیرا امروز پوکه و فردا مرغ چیلیندرون . چون شبهای تاریکی هست که همه گربهها قهوهای هستند و من بیشتر از هر گربهای. میو!

اما در غروب ، از جانب پشت بام ها از بلندترین ساختمان ها، خط افق شهر فراتر از چشم امتداد می یابد و شهر مانند کشتی در حال حرکت به نظر می رسد. هیچ آسمانی به زیبایی (یا آلوده) شهرهای بزرگ وجود ندارد. این یک واقعیت است. چون اگر، چقدر شهر سخت است، اما آن را از من نگیر . حالا اگر این چیزی است که شما برای من یک کارت پستال از بهشت نو روستایی خود بفرستید. اما شما می دانید که من تو را به سه ایستگاه مترو ترجیح می دهم و یک پلیور را در بیاوری، آنها ما را از این تراس حرکت نمی دهند..

ادامه مطلب