این مصاحبه شما را تشویق می کند که چمدان هایتان را ببندید و همه چیز را رها کنید

Anonim

تصور کنید مکان هایی مانند این را در نیوزلند می شناسید

تصور کنید مکان هایی مانند این را در نیوزلند می شناسید

کجایی، از کجا می آیی و کجا می روی؟ من در مورد نقشه صحبت می کنم، نه در مورد دیگری

من سرزمینم را ترک کردم زامورا ، به سمت غرب سالها طول کشید تا به آمریکای لاتین سفر کنم از مکزیک تا پاتاگونیا و ماه ها در اقیانوس آرام قایقرانی کردم (سعی می کنم پرواز نکنم). من در نیوزلند برای شما می نویسم. من به سمت غرب می روم، به خانه، اگر چیزی به اندازه کافی ارزشمند مانع سر راهم نباشد.

امروز چه کرده اید و برای فردا چه برنامه ای دارید؟

امروز زود از خواب بیدار شدم و در هوای آزاد در دره ای خنک، در گونی، روی چمن ها، به بهمن های تابستانی دوردست تپه های یخبندان هنوز پر بار گوش دادم. به سمت نقطه ای رفتم که از آنجا می توانستم ببینم بلندترین قله کشور و یخچال های مختلف و دره های بی پایان. بعد برای رسیدن به آنجا با اتوتوپ رفتم به دریاچه ای آبی که هنوز نمی فهمم در قاب آن کوه ها، جایی که مجبور شدم -دوباره- در آنجا پنهان شوم تا جایی که کسی را اذیت نکنم. آشپزی کردم و بعد از ناهار، در امتداد ساحل بیانتها راه رفتم و با صدای بلند، احمقانه صحبت میکردم، من را میخنداندم، آواز میخواندم، و در نهایت خودم را به داخل بیشهای پرت کردم، گوسفندهایی را که با آنها صحبت کردم ترساندم، اما آنها در نهایت یک گوسفند درست کردند. دایره، و خالکوبی کردن زانوی من با خودکار بین هر یک از این پاسخ ها. برای فردا دقیقاً همینطور، اما در جای دیگری : کمی جلوتر

کریسمس قرار است یک گردهمایی خانوادگی باشد، آن را چگونه گذرانده اید؟

مسلم - قطعی. آنها قرار است با مردم یا خانواده کاذب باشند و من چند بار اخیر آن را با هم ترکیب کردم، اما امسال شب کریسمس مرا در حال قدم زدن در مسیری زیبا در نیوزیلند به تنهایی گرفتار کرد و از آنجایی که هزینه پناهگاه ها را پرداخت نکردم وارد برخی از پناهگاه ها شدم. کوه های برفی با جنگل های الف و من دیدم که ماه کامل بین آنها طلوع می کند، همه چیز بسیار خاص. فوق العاده حکایت روز بعد بود، 25 که من به یک آبدره معروف رسیدم که در آن، یک بار دیگر، چادر ممنوع . خشمگین و محاصره شده توسط خانواده هایی که قبلاً همه چیز را خورده و نوشیده بودند، از رودخانه ای گذشتم و به طرف دیگر رفتم و در حالی که چکمه هایم را خیس می کردم، شکایت های گاه به گاه انگلیسی را بیان کردم. خانوادهای که تماشا میکردند با من تماس گرفتند و بعد از شنیدن ماجراهای من، یک بشقاب با چیزهایی از این قبیل به من دادند بره و میگو و پدر، مانند آن پدرخوانده خوش اخلاق و مست، او 100 دلار در جیب من گذاشت . این مرا به فکر واداشت. اولی، در تصویر تنها و رقت انگیزی که باید پس از طی مسیری چند روزه با ریش های ماهانه و چند تایی که یواشکی در موهایم شکل می گیرد، داده باشم. دوم، در کریسمس و اگر خدا یا چی با این حال، من هرگز یا تقریباً هرگز احساس تنهایی نمی کنم، اگرچه برای جبران آن، در شب سال نو داوطلبانه در یک جشنواره موسیقی شرکت کردم و افراد بسیار زیادی در اطرافم بودند. هنوز نمی دانم کدام شب از آن دو بیشتر تنها بودم.

وقتی برای مدت طولانی دور هستید، سنت هایی مانند انگور را به یاد می آورید؟

هرگز. مگر اینکه یک فشفشه اسپانیایی وجود داشته باشد که آن را به خاطر بسپارد که اینطور نبوده است.

دلت برای چی تنگ شده؟

من دیگر در مورد آن مطمئن نیستم، توجه داشته باشید. در طول زمان تغییر می کند . این دیگر چیزی مادی نیست، بلکه آشکارا چیزهای احساسی تر است. اخیراً دلم برای کودکی ام تنگ شده است و فلش های ناگهانی به سراغم می آید در حین پیاده روی، یا وسایل رفاهی خانه 14 یا نزدیک به آن. زمانهای دیگر، حضور در شهرهای خنک نیوزلند، حال و هوای آنها را دارد. حتی - به کسی نگو - روال اما من به این یکی اهمیت نمی دهم انسان این گونه است، آنچه را که ندارد می خواهد. و بله، خانواده، یا خانه، خنده با دوستان، محبت زن و شوهر، یک مهمانی بزرگ، یا یک ژامبون.

نظر شما در مورد افرادی که پس از چند روز تعطیلی اکنون به سر کار باز می گردند چیست؟ آیا ما چیزهای زیادی را از دست می دهیم؟

خیلی خوب، که هیچ چیز مانند فصل کم برای یک مسافر وجود ندارد . فقط در صورتی چیزهایی را از دست می دهید که فکر کنید چیزهایی را از دست داده اید. دانستن نحوه سفر و رشد در خانه یکی دیگر از مسیرهای بسیار خوب است.

آیا می توانید یک روز دوباره خود را در یک دفتر تصور کنید؟

ایده این است که نه، اما نمی توانم بگویم که این آب را نمی خورم. من پول را از دفتر گرفتم تا بیرون بیایم و شاید مجبور شوم برای شروع یک زندگی جدید پول بگیرم. اما این داستان دیگری خواهد بود.

جایی را توصیه کنید برای: فرار عاشقانه، سفر دوستان، گم شوید و دیگر برنگردید

با او به ریودوژانیرو بروید، با آنها به مکزیک و با خودتان به پرو بروید.

و در مورد بازگشت، چه زمانی؟

خوب بطور باور نکردنی من هنوز در نیمه راه هستم ، اما نیمه دوم سیاره سریعتر خواهد بود. تنها چیزی که می دانم این است که اکنون وقت آن است که در استرالیا کار کنم تا بتوانم ادامه دهم و سپس با آرامش در مکه توقف کنم: هند و اطراف، جایی که من بر بخشش و مراقبه تمرکز خواهم کرد . من می خواهم از شر همه چیز، از جمله وبلاگ و هر چیزی که همراه آن است خلاص شوم. بعد از آن پاکسازی، فکر میکنم خیلی سریع آماده رفتن به خانه خواهم بود. ، با آخرین آزمایش صبر و بهترین پایانی که می توانم تصور کنم: Camino de Santiago. یعنی جایی در سال 2017 می بینمت؟

کجایی، از کجا می آیی و کجا می روی؟ بله، حالا در مورد دیگری. لایک کنید، این آخرین مورد است.

من یک زندگی شیرین را در بارسلونا ترک کردم و یک زندگی سخت اما نه آسان، قطعا راحت نبودم. من چیزی را از دست داده بودم. من از چشم انداز آینده وحشت کردم، که با باطن من، مسافر و آزاده سازگار نبود، نه هنوز. من هستم یا می خواهم باور کنم که در یک فرآیند معنوی ارزشمند هستم، جایی که من آنچه را که واقعاً در این زندگی به آن نیاز دارم یا آنچه را که می خواهم فیلتر می کنم ، اگرچه گاهی اوقات نمی توانم به این سؤال پاسخ دهم زیرا احساس گمراهی می کنم ، ایده ای ندارم یا فکر می کنم که در حال تغییر یا استفاده از سفر نیستم. و من به غرب می روم، همیشه به سمت خورشید. به سمت آرامش درونی، تعقیبش میکنم، همیشه سعی میکنم موقعیتش را ببینم، حتی بیش از یک بار، مثل _ شازده کوچولو.

*** شما همچنین ممکن است علاقه مند باشید ... **

- سندرم "من همه چیز را ترک می کنم".

- چرا ما جهانگردان ها را تحسین می کنیم اما جرات نداریم پا جای پای آنها بگذاریم

- سفر به تنهایی: راه دیگری برای گذراندن کریسمس

- 25 نکته برای سفر به تنهایی

- 22 چیزی که اکنون که در خارج از کشور زندگی می کنید در مورد اسپانیا دلتنگ می شوید

- 20 دلیل برای سفر به دور دنیا

- بهم بگو چطوری تا چند سال دیگه بهت بگم کجا زندگی میکنی

- 30 خصلتی که مسافر بینظیر را تعریف میکند

- بهترین مقاصد برای سفر به تنهایی - بهترین مقاصد برای سفر به تنهایی

- دلایل عاشق شدن در سفر

- چرا سفر برای سلامتی مفید است؟

ادامه مطلب