سفر با سگ (یک نامه عاشقانه)

Anonim

او کسی است که هرگز یک عصبانیت را بیشتر از دو بغل دوام نمی آورد

او کسی است که بیشتر از دو بغل عصبانی نمی شود

سفر با سگ ایده خوبی نیست. پل تروکس می نویسد که سفر چیز دیگری است: «خانه خود را ترک کنید. تنها برو. نور سفر. یه نقشه بیار زمینی برو با پای پیاده از مرز عبور کنید. یک مجله بنویسید. رمانی بی ربط به جایی که هستید بخوانید. از استفاده از موبایل خودداری کنید. چند دوست پیدا کن.» سگ - سگ شما - بار، مزاحم، توپ سربی در کیفیت زندگی شماست.

سفر با سگ ممکن است ایده خوبی نباشد. این نیست. و کمتر در این کشور مملو از قرمزها و نامطلوب ها. از هتلداران با منگوله ها و رستوران های متوسط جایی که آنها با سگ من مانند یک جنایتکار رفتار می کنند . به در بسته شده، و از شما متشکرم. این ایده خوبی نیست - به طور خلاصه، برنامه ریزی یک تعطیلات دلپذیر با یک سگ که همه چیز را سخت تر، ناراحت کننده تر می کند، کمتر "از روزهای فراموش نشدنی لذت ببرید" که شعار تعطیلات ال کورت اینگلس است. جایی که اتفاقاً من نمی توانم با سگم وارد شوم.

پرداخت سی (سی!) دلار اضافی برای یک کاسه آب و یک پتو ایده خوبی نیست. روی زمین، فکر خوبی نیست که در وقت صبحانه صورت احمق های وظیفه را قورت بدهم یا این رفتار را که داری به من لطف می کنی، چون با سگم از در "هتل جذاب" شما عبور می کنم. این ایده خوبی نیست (نمیتواند باشد) هر روز صبح از خواب بیدار شوید تا سگهای وظیفه را پیادهروی کنید، هر مسیر را در اطراف او برنامهریزی کنید و فقط در راهروها صحبت کنید: «میآیی یا چی؟ امروز چه بلایی سرت آمده، ماریو؟

این ایده خوبی نیست که با سگ خود پا به فرودگاه بگذارید و شاید بدتر از آن این باشد که آن را در یک جعبه 50 × 40 × 25 سانتی متری (اندازه های رسمی) در کنار دنده و سامسونیت ها قرار دهید. این ایده خوبی نیست که مثل یک محکوم سرت را بیرون بیاوری به میله ها "می تونی بیای داخل؟" در کشوری (این کشور شما) که در آن قوانین در این زمینه شبیه به قانون جمهوری موز است. به عنوان مثال: در حالی که مادرید، بارسلونا و خیخون تصمیم گیری را به مالک محل واگذار می کنند، شهرداری های دیگر، مانند مورد کادیز یا والنسیا، طبق قانون، ورود سگ به رستوران هایشان ممنوع است.

این ایده خوبی نیست، آنها به من می گویند - آنها اصرار دارند - باید استفراغ را در ماشین تمیز کنم به خاطر موهای زیاد که حرامزاده شل می شود، در خیابان چیزهای زیادی جمع کنید یا برای خشکشویی ویزای طلایی بپردازید. می گویند ایده خوبی نیست. اما می بینید وقتی بعد از یک روز بد و چهار ملاقات با افراد استرس زا و "ایده های خوب" آنها به خانه می رسم، سگ من است که خوشحال است انگار هزار سال از آخرین ملاقات ما گذشته است - امروز صبح همدیگر را دیدیم. -، اوست که پنهان نمی کند، مرا با بوسه می خورد، به کلمه احمقانه «خانه» گرما می بخشد.

او کسی است که بیشتر از دو بغل عصبانی نمی شود و به ساعت زنگ دار و ناامیدی ها معنا می بخشد. میدونی کدومه

این ایده خوبی نیست - خوب، زندگی کنید. برای زنده بودن. بار حمل کنید. پرداخت صورت حساب. وفادار باش همه چیز را برای یک موجود زنده دیگر بده. قبل از هر خداحافظی رنج بکش بدون سلاح زندگی کن آنقدر عشق بورزید که به دردتان بخورد.

نمی تواند باشد.

ادامه مطلب