آیا قبلاً سندرم داون را تجربه کرده اید؟

Anonim

آیا قبلاً سندرم من می خواهم اینجا زندگی کنم را تجربه کرده اید؟

آیا قبلاً سندرم "من می خواهم اینجا زندگی کنم" را تجربه کرده اید؟

اول از همه: ما نام را اختراع کرده ایم. ما شک داریم که یک نامگذاری علمی برای آن وجود داشته باشد احساس که ما همین الان توضیح دادیم، اما آنچه واضح است این است می تواند زندگی شما را تغییر دهد (و همانطور که خواهیم دید، حتی برای نسل های آینده). این اتفاقی است که برای ما افتاده است چهار قهرمان ، سن بین بین 30 تا 90 سال بیایید ببینیم آیا شما با آنچه آنها می گویند یکسان هستید یا نه... و شما هم جرات دارید قدم بردارید برای زندگی در جایی که شما را خیره می کند.

یک انگیزه پیدا کنید و به دنبال آن بروید

یک انگیزه پیدا کنید و به دنبال آن بروید

فرانسه به عنوان یک وسواس

اولین داستان ما مربوط به لورا مولینا، زنی 30 ساله از گرانادا است که عاشق او شده است. گرنوبل هنگام گرفتن بورسیه اراسموس ، ده سال قبل. اولین باری که آن کوه ها را دیدم کاملاً به یاد دارم، احساس آزادی و آرامش که به من الهام بخشید و این در گرنوبل است برنامه ها لازم نیست ; همه به لطف سه رشته کوهی که شهر را احاطه کرده اند، می توانند با اشتیاق مواجه شوند.» او با اشتیاق توضیح می دهد.

او این را خیلی دوست داشت" شهر دانشجویی جذاب در پای کوه های آلپ "، همانطور که خودش تعریف می کند، که او به اسپانیا برنگشت . "در طول سال ها، من به دلایل حرفه ای به لیون نقل مکان کردم، اما هر بار که به گرنوبل باز می گردم، با دیدن آن منظره رویایی، همین احساس را دارم: احساس می کنم در خانه هستم او می گوید. امروز به عنوان مدیر شبکه های اجتماعی و حتی کار می کند خانواده ای در فرانسه تأسیس کرده است، کشور پذیرفته شده شما

"بیشتر از عاشق شدن در یک شهر، من عاشق یک کشور شدم از یک فرهنگ، یک زبان. و آن زمانی است که من کوچک بودم یک دختر تا حدی عجیب و غریب ... با نه سال، رویای من سفر به پاریس بود . با 11-12، من به کلاسیک های خوشگل گوش دادم: ادیت پیاف، ترنت، آزناوور... در ۱۴ سالگی رویای زندگی در فرانسه را در سر می پروراند کار به عنوان خبرنگار برای El País . وقتی در همان سال برای مدرسه زبان در موتریل - زادگاه من - ثبت نام کردم، من تنها نوجوان کلاس فرانسه بودم "، یاد آوردن.

گرنوبل

گرنوبل

سندرم استندال در کشور باسک

با این اوصاف، همه آن را به این روشنی ندارند از چنین سنی لطیف به مالاگا سرخیو رامیرز، احساس کاملا غیر منتظره بر او زمانی که او رسید ناحیه باسک. "من هوای سرد و بارانی را دوست دارم، و وقتی از Blablacar وارد ماشین شدم، چیزی که دیدم اساساً این بود. کوههای سبز، خانههای روستایی گمشده و حیوانات شلخته در حومه شهر؛ احساس کردم در یک فیلم "، او به یاد می آورد. "وقتی رسیدم دونوستی و من از طریق La Concha از Zurriola به از ایگلدو صعود کنید و من تمام شهر را به سادگی دیدم، می دانستم که در آن شهر باید هر چه بمانم ".

و این همان کاری بود که او انجام داد (یا تلاشی که کرد): "من می خواستم بمانم و زندگی کنم، و در واقع، و سه هفته اونجا بودم ، اما مجبور شدم برگردم، زیرا من فرانسوی بلد نیستم، من هیچ شغلی در مهمانداری پیدا نکردم، همانطور که بود فصل کم . حیف سرجیو می گوید البته خار را از دستم گرفتم، مشخص است که این سندروم به شدت به او ضربه زد: چند نفر از ما جرات انجام چنین کاری را داریم؟ "من این احساس را در هیچ جای دیگری نداشتم، و حتی تا به امروز (این سه یا چهار سال پیش بود) به آن شهر برمیگشتم تا خودم را در آنجا تثبیت کنم. وقتی برای زندگی به لندن رفتم، فکر میکردم چیزی شبیه به آن را حس کردهام، چون از کوچکی همیشه میخواستم بروم، اما قابل مقایسه نیست.»

با این اوصاف، دقیقا چه چیزی این احساس را تحریک می کند، همه چیز را رها کنیم تا در جای دیگری مستقر شویم؟ "چیزی که واقعا باعث شد عاشق بشم این بود رفتار با مردم به ویژه، دو نفر بودند که در تلاش برای تثبیت خودم بسیار به من کمک کردند: خانمی که متأسفانه نامش را به خاطر ندارم، اما صاحب یک بار در خیابان Reyes Catolicos، چند جا به من گفت برای کار و حتی او از من چندین رزومه خواست تا آنها را پخش کند . دو روز قبل از رفتن من، او و شوهرش مبل خود را به من پیشنهاد کردند برای اینکه بتوانید بدون نیاز به پرداخت هزینه برای هاستل به دنبال چیزهای بیشتری بمانید. نفر دیگر بود دختری که در blablacar ملاقات کردم ، که من را در آن روزها به سمت هونداریبیا، ایرون و بیاریتز برای نشان دادن سواحل باسک-فرانسه، تجربه ای وحشیانه که همیشه آن را به یاد خواهم داشت بهترین سفر زندگی من این مسئول پذیرش که اکنون در کاخ پتی در مادرید کار می کند، توضیح می دهد.

سرخیو در کشور باسک خوشحال است

سرجیو، خوشحال در کشور باسک

یک زندگی جدید 10000 کیلومتر - هوا - دورتر

تغییر مسیر در فرانسه یا کشور باسک جذاب است، اما تا آنجا که پیش می رود، در داخل است محاسبه ریسک های کاملا قابل قبول با این حال، اندلس ایو کروز تصمیم گرفت گامی فراتر برود و ساکن شود فرهنگی کاملا متفاوت با شما : سیلونی «همه چیز از سال 2007 شروع شد، زمانی که من رفتم همکاری با یک NGO پس از سونامی من آنقدر مجذوب این مکان شدم که ماه ها بعد به همراه یکی از دوستانمان یک NGO کوچک را تأسیس کردیم که با آن ما سالی یک بار سفر می کردیم برای انجام پروژه ها کم کم پیوند با سریلانکا قوی تر شد. با گذشت زمان متوجه شدم من فوق العاده اسیر شدم و تصمیم گرفتم چرخشی رادیکال انجام دهم و در تمام طول سال در دل طبیعت زندگی بالای 25 درجه داشته باشم.»

او چنان مسحور کشور بود که تصمیم گرفت نه تنها در آنجا بماند و زندگی کند، بلکه تصمیم گرفت یک هتل در Hikkaduwa تاسیس کنید، خانه کوندالا . "وقتی من بودم کاستاریکا در سال 2000، برای من روشن بود. من ده سال پس انداز خواهم کرد دنیای پر استرس تولید فیلم را رها کنید و به زندگی در a کشور گرمسیری "، توضیح.

چون معلوم می شود احساس "اینجا می مانم" این فقط در سریلانکا اتفاق نیفتاده است. او آن را در آن قسمت از آمریکای مرکزی نیز تجربه کرد و در واقع به این شک داشت که مهمان خانه اش را کجا پیدا کند. «مفهوم این بود چند کلبه زیست محیطی در ساحل بسازید برای زندگی آرام، ارائه استراحتگاه های یوگا و موج سواری قدم به قدم، دو سال پیش به آرزوی خود رسیدم: به پایان رساندن خانه کوندالا، با سه مطالعه مستقل ، تحت پارامترهای ساخته شده است ساخت زیستی، و واقع در 5000 متر مربع جنگل فقط پنج دقیقه با ساحل فاصله دارد. و ما قبلا شروع به آزمایش کرده ایم "گلمپینگ" برای فصل بعد...»، این «چهل ساله» به ما هشدار می دهد.

اما چه چیزی بود که در نهایت باعث شد او در مورد کشور نیوزیلند تصمیم بگیرد؟ " چنین انرژی خارق العاده ای که سرچشمه می گیرد، اما، بالاتر از همه، طبیعت سرزنده و زندگی حیوانی آن ; سواحل چشمگیر آن برای موج سواری و غواصی و لبخند مردمش خوب، منطقه کوهستانی هم عالی است. فوو، خیلی سخت است که به یک چیز بچسبید ...! با این حال، اگر بخواهم یک لحظه خاص را انتخاب کنم، آن لحظه خواهد بود هر طلوع خورشید، قهوه در دست، شاهد بیداری زندگی. این است جادوی ناب این هتلدار اخیر که شک ندارد تجربه اش با دیگر خارجی ها در این کشور زیبا تکرار خواهد شد، تأیید می کند: این مقصدی است که هنوز بسیار بکر است. اکنون زمان بازدید از آن است، زیرا به سرعت در حال تغییر است، و توسعه ممکن است جادو را بدزدد خیلی خاص داری اما همه کسانی را که می شناسم گرفتار تله هایشان می شوند."

بهشت خصوصی خانه کوندالا اوا

خانه کوندالا، بهشت خصوصی اوا

زمان خوبی که همه چیز را تغییر داد

آن رمان های پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم چقدر کنجکاو هستند (مانند کوه جادویی ، توسط توماس مان) که در آن می خوانیم دکتر دریا یا کوه را تجویز کرده است، با توجه به بیماری های هر کدام با این حال، برای تأیید آن لازم نیست تا این حد به عقب برگردیم تاثیر آب و هوا می تواند زندگی را تغییر دهد. این چیزی است که اتفاق افتاده است کارمن پولانکو, یک زن 90 ساله اهل ریوخا که داستان چگونگی رفتن خانواده اش را برای ما تعریف می کند بدبختی های کشور باسک به گرمای هوای مالاگا؛ درست برعکس مسیری که سرخیو رامیرز پیشنهاد کرده بود!

" در سال 1968 ، شوهرم فرناندو به همراه یکی از بستگانش برای عید پاک با ماشین به مالاگا رفتند. با عبور از بورگوس، نوبت آنها بود یک برف بزرگ . بالاخره توانستند به سمت مالاگا بروند و وقتی رسیدند به خیابان رفتند و تا سحر آستین کوتاه بودند. که آنها را ناراحت کرد و فرناندو عاشق شد."

به حدی که چند ماه بعد خود را آماده می کردند مرداد را در استان بگذرانید پسرم همیشه در یک موضوع شکست می خورد، بنابراین به او گفتم که اگر همه چیز را قبول کند، ما در تعطیلات به مالاگا می رفتیم. به نظر می رسد که این ادعا جواب داد، زیرا او چیزی باقی نمانده بود ! بنابراین ما ماشین را گرفتیم و 30 روز در منطقه ماندیم. در طی هر کدام به ساحل رفتیم. ما همیشه به دنبال آن ها بودیم بیش از حد شلوغ نبودند ، که در آن زمان نسبتا آسان بود، زیرا برخی از آنها بودند کاملا وحشی . غذا رو از قبل آماده میکردیم یا اونجا پائلا درست میکردیم. خوش گذشت کارمن را به یاد می آورد: "وقتی برگشتیم، از فرزندانم 12 و 14 ساله پرسیدم که چه برای زندگی در مالاگا چه فکر می کنید، و آنها به من گفتند: "آه، عشق، بله". در ژانویه ما قبلاً در شهر زندگی می کردیم ; گاهی، شما باید کارها را داغ انجام دهید این مادربزرگ مالاگا می گوید.

چه چیزی در آن تجربه اول تاثیرگذارتر بود؟ «همیشه نور و خورشید زیادی ببینید مهمتر از همه به دلیل تأثیری که روی سلامت شوهرم داشت. در آن زمان، در ایبار طوفان های زیادی رخ داد. بیدار شدی و همیشه باید به زمان نگاه می کردی . فردیناند در حال عبور بود سه ماه از سال خوب و نه ماه دیگر با سرماخوردگی و مشکلات قفسه سینه، اما بعد از حرکت ما، او دیگر هرگز سرما نخورد.

این عنصر کلیدی برای کارمن، همسرش و دو فرزندشان بود آنها بدون هیچ چیز به مالاگا نقل مکان خواهند کرد ; در حقیقت، او مجبور شد قصابی خود را در کشور باسک ببندد ، در حالی که شوهرش که یک نقاش بود، کسب و کار خود را به جنوب منتقل کرد، جایی که آنها در آن زندگی می کردند بزرگراه کادیز او می گوید: «ما خیلی کار کرده ایم. اون محله اون موقع بود یک منطقه فقیر او اعتراف می کند که اکنون "بسیار زیباتر" است. "شهر خیلی تغییر کرده است" کارمن می گوید. با این حال، هیچ یک از اینها او را تضعیف نکرد احساس قدرتمند "من می خواهم اینجا زندگی کنم": "ما در بسیاری از جاها سفر کرده ایم، اما ** من نمی خواستم به جای دیگری زندگی کنم **".

قبل از سواحل این چنینی، مقاومت در برابر آن دشوار است...

قبل از سواحل این چنینی، مقاومت در برابر آن دشوار است...

ادامه مطلب