ندای مسافر: زیتون، توسط روسی قرمز

Anonim

Traveler Call Olive توسط روسی قرمز

قرمز روسی بهشت کودکی خود را به ما نشان می دهد: اولیوا.

تماس های مسافرتی چیست؟ سرنوشت تماس می گیرد؟ ندای زندگی؟ از سفر؟ این بخش جدید از ویدیوها با حضور نام هایی از دنیای فرهنگ (موسیقی، سینما، غذا، ادبیات...) صداهایی را برای گفتن برای ما به ارمغان می آورد که ما را در گوشه های بسیار خاص و متفاوت راهنمایی می کند. مکان هایی که تجسم تجربیات آنهاست و ما را به کشف آنها دعوت می کند.

در سناریوی فعلی، جرونیمو آلوارز عکاس و فیلمساز پیشنهاد می کند که به روح شکست ناپذیری که ما را به عنوان یک جامعه متحد نگه داشته است ادای احترام کنیم. چه از طریق تماس های سنتی، تماس های تصویری، تماس های صوتی... الزام به حفظ فاصله مانع از پیگیری ما نشده است. ارتباط: بین ما و با سرنوشت. بنابراین، آلوارز شخصی ترین سناریوهای خود را با شخصیت های مختلف پشت سر می گذارد، در حالی که آنها بازتاب ها و احساسات خود را در مورد فضایی که توصیف می کنند روایت می کنند.

به همین مناسبت، لورد هرناندز - که بیشتر با نام هنری قرمز روسیه شناخته می شود - ما را به شهرداری والنسیا اولیوا می برد، جایی که پدربزرگ و مادربزرگش در آنجا گذرانده اند "شادترین لحظات زندگی شما"

"الیوا مانند یک خیال است، مانند خواب خوبی دیدم، چون از آن زمان دیگر برنگشتم.» مادریلنیایی که برای مسافر کوند ناست سفرهایش را در ساعت شش صبح با اوپل کادت قرمز خانواده اش به یاد می آورد به ما می گوید. «ساعت 12 ظهر رسیدیم و این به ما زمان داد تا قبل از غذا حمام کنیم.»

در طول سفر، او همیشه به واکمن، دیسکمن یا بعداً mp3 خود مجهز بود او به موسیقی خودش گوش داد که با خواهرش به اشتراک گذاشت. من موسیقی متن Grease یا رکوردهای Eternal را به یاد می آورم، و نحوه رفتن داخل ماشین را وقتی به مقصد رسیدم اتفاقاتی که قرار بود بیفتد را تصور می کردم. ما توقف اجباری کردیم – برای ساندویچی که از خانه آوردند – اما مهم این بود که به موقع به اولیوا برسیم.

لورد در مقصد تابستانی خود با دختر دیگری به نام آنا دوست شد. تبدیل آن بهشت شخصی پدربزرگ و مادربزرگش به بهشت خودش، همانطور که او به ما می گوید. آنا خانه ای در ساحل دارد و این جایی است که وقتی به اولیوا فکر می کنم به آن فکر می کنم.

برای نویسنده آلبوم کلاسیک من عاشق عینک تو هستم، او سال ها در لس آنجلس مستقر شده است، تابستان بسیار مهمی است که در آن ترس های زیادی را از دست می دهد. "من خودم را قضاوت نمی کنم، من خودم را از جایی خوب دوست دارم، می خواهم به خودم اجازه بدهم که باشم. من بیشتر با شهود مرتبط هستم اکنون".

زمان خوبی برای با مکانی که در کودکی احساس امنیت می کردید، با آن روال تابستانی آرام دوباره ارتباط برقرار کنید که شامل پدربزرگش بود که زود پایین آمد تا چتر را در بهترین نقطه ساحل نصب کند، یا پیاده روی در ساحل با مادربزرگش، که در آن یک روز لوردز از حد مجاز فراتر رفت، احساس بزرگسالی بیشتر و بیشتر

"الیوا برای من طعم آلیولی، گوش ماهی و سیب زمینی کیسه ای دارد" تأکید می کند و ما را به یاد آن لورد کوچک می اندازد که از پنجره بیرون را نگاه می کرد و به موسیقی گوش می داد و در خواب می دید که پیرتر است. آیا اولیوا بهشت شخصی شماست؟ او پاسخ می دهد: "این بهشت شخصی کسی است که من بودم." و پیش بینی می کند که در سال های آینده بهشتی خواهد بود که همه آن را دوباره کشف می کنند. "من فکر می کنم او شایسته آن است، اما در ضمن ای کاش اینطور نبود…».

ادامه مطلب