می خواهم برای من اتفاق بیفتد: روم، کاراواجو و سقوط از اسب

Anonim

جین منسفیلد

جین منسفیلد، بله، این اتفاق برای او افتاد

نمازخانه خالی است . من به حالت حسرت فکر می کنم ژست خلسه و گوشت لرزان زیر اسب کوتاه شده، تا اینکه یک راهنمای چینی از من می خواهد که راه را برای گروهش باز کنم. قدیس پیاده شده که توسط جزر و مد شرقی غرق شده است دور می شود. پژواک زره مایل به قرمز آن در غروب خورشید که بر روی آن می افتد می لرزد پیازا دل پوپولو.

او فکر می کرد که در آن زمان کلیسا روشن است، که تنهایی می تواند به نفع انگیزه عرفانی باشد. اما نه.

تبدیل سنت پل

تبدیل سنت پل (کاراواجو)

"این آخرشه. چین کاراواجو را کشف کرده است با خود می گویم و با استعفای کودکانه راه بابون را به سوی می روم پیاتزا دی اسپانیا . همانطور که راه می روم به بیان قدیس باز می گردم. چهره او لذتی فراتر از ارگاسم را منعکس می کند. من به آن فکر می کنم آن کاراواجو را در آغوش می گیرد او باید تا زمانی که به ترکیب مقعر بدن دراز کشیده دست یافته بود، با مدل هایش در میان گذاشته بود و لبخند می زد.

پیازا دل پوپولو

پیازا دل پوپولو

هنگام عبور از مقابل هتل روسی من به خوردن یک قهوه در تراس فکر می کنم، اما این ایده را رها می کنم. زیاده روی در تجمل باعث می شود که احساس کنم در جای خود نیستم. با پدر و مادرم به هتل d'Inghilterra می آمد . دیوارهای خاکی بریده شده بود. فضا کلاسیک و منحط بود. فکر می کنم آن را بازسازی کرده اند.

در کافه کانوا . در اینجا بله. گرد و غباری که می پوشاند گچ تادولینی ، شاگرد مجسمه ساز، مرا آرام می کند. من در بار یک ماکیاتو سفارش میدهم و تعجب میکنم که چرا میخواهم افشاگری کنم. در این مرحله ممکن است افتادن از اسب ضروری یا حتی راحت نباشد. همین که اغوا شوم کافی است. سخت نیست. کمی اصالت کافی است. شما فقط باید به اشیا گوش دهید، ببینید، بدانید چگونه نگاه کنید. فضیلت در جریان است.

هتل روسی

هتل روسی

پسر کوچولو ، آ رستوران توسکانی در via Borgognona، یکی از آن جاهایی است که صدای خودش را دارد. تابلوهای چوبی دهه پنجاه، ژاکتهای سفید پیشخدمتها و بیستکاشان، نقطه مقابلی را در مقابل ابتذال از طریق Condotti. من قرار گذاشتم که آنجا با کنستانزا شام بخورم. او طبق معمول دیر کرده است. من آشفته، یک بطری شراب سفید می خواهم.

دبرا پاجت

دبرا پاژه در رم: این اتفاق برای او افتاد

بعد از چند دقیقه صدایش را در ورودی می شنوم. ایتالیایی او تخیلی است. مرا می بوسد، می نشیند و مشکوک به شراب سفید نگاه می کند. یک کیانتی بخواهید. من با او در مورد سائوپائولو صحبت می کنم، اما او توجهی نمی کند. من یک محموله دستکش خریده ام بگو کوری . این دنیای دیگری است.» او یک کیف پر از چرم با رنگ های روشن به من نشان می دهد. پ ما مقداری کنگر فرنگی به عنوان آنتی پاستو داشتیم. او برخی از پاپاردل آل ragù di cinghiale ، من یکی استیک.

پیاتزا دی اسپانیا

پیاتزا دی اسپانیا

آشفتگی او فروکش می کند و از مهمانی برایم می گوید که هنوز از آن خلاص نشده است. بهترین چیز این است که من حتی نمی دانم چه کسی آن را داده است. یک روسی، شاید،» او می گوید.

"من اتاق آن را اجاره کرده بودم پیروزی مشیت الهی در کاخ باربرین یو فضایی بزرگ، با دو ارتفاع، با نقاشی دیواری پیترو دا کورتونا در طاق یک ارکستر در حال نواختن یک اپرای ویوالدی بود. سوپرانو و کنترتنور در ابرهایی که شبیه بالون های هوای گرم بودند از سقف آویزان بودند. همه ما ردای ابریشمی پوشیدیم. این کد بود. قرار باشد ما الوهیت های المپ را به تصویر می کشیم اگرچه من از آن صرف نظر کردم. من با نام ها درگیرم در یک نقطه از مهمانی ما را وادار کردند تا به یک صحنه برویم و در کمال تعجب من یک گاو نر شجاع از یکی از درها وارد شد. گروهی از رقصندگان به دنبال او رفتند. آنها با ریتم یک آریای باروک در اطراف گاو نر می رقصیدند که تکان نخورد. بارانی که طبیعی به نظر می رسید از جایی آمد . رقصنده ها لباس خیس خود را انداختند.» می ایستد و به اطراف نگاه می کند. "بقیه بعدا با نگرونی بهت میگم راستی، تو اینجا چیکار میکنی؟"

در حالی که سعی می کنم پاسخی را تصور کنم، لبخند می زنم و جمله ای از هانس کریستین آندرسن را به یاد می آورم: رم مانند کتاب افسانه است. در هر صفحه یک معجزه وجود دارد. فکر می کنم در صفحه اشتباهی به دنبال افشاگری گشته ام.

رکس هریسون و ریچل رابرتز

رکس هریسون و ریچل رابرتز

تالار نصرت الهی

تالار نصرت الهی

ادامه مطلب